Thursday, December 4, 2008

نگاه ♦ کتاب

هنگامي که دستگيري‌ﮬاي پس از انقلاب اسلامي آغاز شد، فرخ‌رو پارساي در لندن بود. محمدجواد باهنر، محمد بهشتي ‏و شيخ محمد مفتح که از مشاوران "خانم وزير" بودند، اينک در شمار دست اندرکاران رژيم جديد قرار داشتند. اين نه ‏بختي براي فرخ‌رو پارساي که چه بسا بدشانسي وي بود. به نوشته منصوره پيرنيا "اين سه تن هر کدام نقاط ضعف و ‏پرونده جيره‌خواري‌شان در نزد خانم پارساي موجود بود و بايد به هر شکل که ممکن بود او را از ميان بر مي‌داشتند... ‏در پرونده شيخ مفتح عکسي بود که او را در حال تعظيم تمام‌قد به دکتر پارساي نشان مي‌داد."khanomvazir1.jpg

در باره کتاب خانم وزير "خاطرات و دست‌نوشته‌هاي فرخ‌رو پارساي"، نوشته منصوره پيرنيا. انتشارات مهر ايران-‏آمريکا؛ پاييز ۱۳۸۶‏

اين، شصتمين کتابگزاري است که مي‌نويسم و از آنجاکه اصطلاح "کتابگزاري" اينک جا افتاده و بسياري آن را به کار ‏مي‌برند، بد نيست همين جا به چگونگي پيدايش آن در کيهان لندن اشاره‌اي شود.‏

به "کتابگزاري" نه در فرهنگ‌هاي معتبر مانند دهخدا و معين اشاره شده و نه تا جايي که جستجو کرده‌ام، پيش از اين به ‏کار رفته است. آنچه نيز در اينترنت زير عنوان "کتابگزاري" يافت مي‌شود، همگي به پس از تاريخ انتشار آن در کيهان ‏لندن مربوط مي‌شوند.‏

اوايل سال ۱۳۷۹ بود که هوشنگ وزيري، سردبير وقت کيهان، در يک گفتگوي تلفني موضوع يک ستون مستقل و ‏ثابت را در معرفي و نقد کتاب مطرح کرد و من از آنجا که شيره هر کتابي را مي‌کشم، از آن استقبال کردم ولي گفتم ‏عنوان "معرفي" و يا "نقد" چندان رسا نيست. هوشنگ وزيري گفت مدتهاست براي چنين ستوني عنوان «کتابگزاري» ‏را در نظر دارد که به نظرش فراگير است.‏

به اين ترتيب، نخستين "کتابگزاري" درباره کتاب "خاطرات تاج‌السلطنه" که پيش از اين در سال‌هاي ۶۱ و ۷۱ توسط ‏منصوره اتحاديه و سيروس سعدونديان و بعدها به کوشش مسعود عرفانيان در سال ۱۳۷۸ منتشر شده بود، با اين ‏يادداشت کوتاه در ۱۴ مهر ۱۳۷۹ در کيهان شماره ۸۲۷ منتشر شد:‏

‏"ناشر مي‌خواهد کتابش را بخرند، نويسنده مي‌خواهد کتابش را بخوانند. کتابگزار مي‌خواهد گزارشي از مضمون کتاب ‏به خريداران و خوانندگان احتمالي ارائه نمايد، بدون آنکه همچون خوابگزار به تعبير آن بپردازد. انتخاب نخستين کتاب ‏براي ستون کتابگزاري کمي با وسواس همراه بود. سرانجام خاطرات زني برگزيده شد که در شرايطي که اکثريت زنان ‏ايران اعم از عوام و اشراف از نعمت سواد و امکان فعاليت در امور فرهنگي و اجتماعي محروم بودند، زندگي خويش ‏را بي‌پروا به نگارش در آورد".‏

اينک شصتمين کتابگزاري نيز به زندگي، خاطرات و همچنين دفاعيه يک زن اختصاص دارد. نخستين زني که در ايران ‏به وزارت رسيد.‏

روز پنجشنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۳۵۹ روزنامه کيهان نوشت: "ساعت يک و نيم بامداد امروز فرخ‌رو پارساي تيرباران ‏شد". مرده‌شوي‌ها از شستن جسد وي خودداري کردند زيرا وي به نام "مفسد في‌الارض" اعدام شده بود. زنان خانواده ‏بودند که پيکر وي را شستند و ديدند که سه تير به زير سينه‌اش اصابت کرده و از پشت بدنش خارج شده است. اين ‏سرنوشت زني بود که در خانه مادري چون فخرآفاق پاراسي ناشر مجله "جهان زنان" و پدري چون فرخ‌دين پارساي از ‏روزنامه‌نگاران بنام زمانه خود پرورش يافته بود. پدر و مادري که تلخي توقيف و تبعيد را در کشاکش تناقضات دوراني ‏که ايران راهي نوين را در پيش گرفته بود، چشيده بودند. مادر از پيشتازان مبارزه براي حقوق زنان و از ياران صديقه ‏دولت‌آبادي بود و پدر در شمار کساني که زبان خود را نگاه نمي‌توانستند داشت.‏

منصوره پيرنيا در کتاب "خانم وزير" که با عکس‌هاي متعدد و ديدني همراه است پس از شرحي مفصل از خانواده ‏فرهيخته فرخ‌رو پارساي بر اساس خاطرات، دست نوشتهﮬا، مصاحبه ها و يادماندهﮬاي ديگران به آنچه بر سر وي در ‏جمهوري اسلامي رفت، مي‍ پردازد.‏

khanomvazir2.jpg

پيرنيا درباره يادداشتﮬاي خانم وزير مي‌‍نويسد: وي «در تابستان ۱۳۵۷ دست به نگارش زندگي نامه خود مي‌زند و به ‏نظر مي‌رسد ترازنامه زندگي سياسي پايان يافته‌اي را به روي کاغذ مي‌آورد. زندگي نامه‌اي که در حقيقت اعترافات يک ‏بانوي اهل سياست است. در اين زندگي نامه و مخصوصا يادداشت‌ها، نويسنده ديدي انتقادي و پر از نيش و گاهي گزنده ‏دارد و زماني به حد يک زن عاصي، ناراضي، خشمگين و تلخ مي‌شود و به زمين و زمان ناسزا مي‌گويد».‏

پيش از اين اما فرخ‌رو پارساي يادداشت‌هايي را در سال ۱۳۵۵ و دو سال پس از برکناري از وزارت آغاز کرده بود که ‏هرگز به پايان نرساند. وي در آغاز اين يادداشت‌ها از جمله مي‌نويسد: «جوانان امروز در فاصله سنين ۲۰ تا ۵۰ ساله ‏ايراني اکثرا مرا به خوبي مي‌شناسند چرا که سال‌ها مربي و مدير مدرسه و معاون وزارت آموزش و پرورش بودم. ‏اولين زني بودم که به مجلس رفتم و اولين زني بودم که معاون و سپس وزير شدم و تا کنون نيز تنها زني هستم که در ‏صف وزيران سابق مي‌ايستم اما همه اين‌ها ظاهر است و باطن زندگي زن ايراني چيز ديگري است». و حقيقتا فرخ‌رو ‏پارساي در اين قضاوت حق داشت چرا که تنها دو سال بعد زناني که پوشيده در چادرهاي سياه به خيابان‌ها آمدند تا خود ‏را داوطلبانه تسليم يک حکومت ديني کنند، نشان دادند آنچه به عنوان حقوق فردي و اجتماعي زنان در قانون تضمين ‏شده بود، تا چه اندازه با آنچه در ذهن جامعه و به ويژه خود زنان مي‌گذشت، فاصله داشت.

khanomvazir3.jpg


فرخ‌رو پارساي در يادداشت‌هاي خود از زندگي خصوصي و اجتماعي و از وضعيت زنان ايران که حتي پاسبان نيز ‏حاضر نمي‌شد با يک «ضعيفه» حرف بزند، مي‌نويسد. وي که تحصيلات پزشکي و تخصص بيماري‌هاي کودکان را با ‏همسر و فرزندان کوچک به پايان رسانده بود، ترجيح داد دبير و مدير دبيرستان بشود و به آموزش و پرورش بپردازد. ‏فرخ‌رو پارساي همزمان در فعاليت‌هاي جنبش زنان نيز حضور داشت و از اينکه استقلال اين جنبش به دليل دخالت‌هاي ‏بالا از جمله «والاحضرت اشرف» از ميان مي‌رود، به شدت متأسف بود.‏

در «خانم وزير» جا به جا مي‌توان فشار روحانيان را ديد که به شدت با دستيابي زنان به مسئوليت‌هاي بالاي دولتي ‏مخالفت مي‌ورزيدند. در چنين شرايطي، فرخ‌رو پارساي همزمان با تهيه برنامه‌هاي راديويي، «سازمان زنان کارگر» را ‏نيز سازماندهي کرد. وي پيش از آنکه به وزارت برسد، به عنوان نخستين زن به مقام معاونت پارلماني وزارت آموزش ‏و پرورش رسيد. او در اين باره مي‌نويسد: «در شغل جديد خود احساس مسؤليت شديدي مي‌کردم زيرا که اگر من ‏مي‌توانستم از عهده انجام کار و وظيفه‌ام به خوبي برآيم در آينده راه براي زنان بيشتري براي ورود به قوه مجريه باز ‏مي‌شد و اگر موفق نمي‌شدم گناه بزرگي نسبت به زنان ايراني مرتکب شده بودم».‏


در اين ميان اما ساواک نيز بيکار ننشست و گزارش مي‌داد: «روحانيون از انتصاب خانم فرخ‌رو پارساي به معاونت ‏پارلماني وزارت آموزش و پرورش ناراضي هستند و اظهار مي‌دارند که اين اقدام نوعي اهانت به مقام روحانيت است». ‏جالب اينجاست که «همان روزها ساواک پرونده‌اي به شماره ۶۴۱۲۴» به نام فرخ‌رو پارساي تشکيل داد. اسناد و ‏مدارک اين پرونده بعدها مورد استناد دادگاه انقلاب اسلامي در محکوميت و صدور حکم اعدام براي نخستين وزير زن ‏ايران قرار گرفت. ساواک حتي در گزارشي دکتر فرخ‌رو پارساي را به بهايي بودن «متهم» کرد و او را از فرقه ‏‏«ازلي» دانست.‏

ليکن با وجود مخالفت برخي روحانيان و گزارش‌هاي ساواک، فرخ‌رو پارساي به وزارت آموزش و پرورش رسيد. ‏منصوره پيرنيا در اين مورد مي‌نويسد: «دولت هويدا آماده مي‌شود که يک وزير زن را در کابينه خود بپذيرد. ‏نخست‌وزير با احتياط پيش مي‌رود و نظر تني چند از علما را در اين باره مي‌پرسد و چند روز قبل از معرفي دکتر ‏پارساي در شرفيابي به حضور اعليحضرت عرض مي‌کند که مي‌خواهم خانم فرخ‌رو پارساي را به عنوان وزير آموزش ‏و پرورش معرفي کنم. نظر آخوندها را هم پرسيده‌ام، حرفي ندارند. شاه نگاهي از سر سرزنش به نخست‌وزير مي‌کند و ‏مي‌گويد: حالا آخوندها هم آدم شدند!»‏

در تاريخ ششم شهريور ۱۳۴۷ نخستين زن در ايران به مقام وزارت مي‌رسد.‏

‏<‏strong‏>مشکلات سنتي<‏‎/strong‏>‏

‏«حجاب» و «چادر» و رابطه دختر و پسر در آن دوران نيز هنوز مشکل بسياري از خانواده‌هاي ايراني بود. فرخ‌رو ‏پارساي در مقام وزير چنين مي‌نويسد: «در شانزده نقطه دورافتاده کشور ما دبيرستان‌هاي مختلف دخترانه و پسرانه ‏داريم که دختر و پسر در کنار يکديگر درس مي‌خوانند و دخترها هم چادر بر سر نمي‌کنند. اين نوع مدارس به اصرار ‏من هم به وجود نيامده يعني مثلا مردم شهر نقده براي دخترانشان مدرسه مي‌خواستند و براي ما امکان فرستادن دبير به ‏آن منطقه نبود، گفتم: اگر دختران شما خواهان تحصيل در دبيرستان هستند با مسئوليت خود شما مي‌توانند در ‏دبيرستان‌هاي پسرانه نامنويسي کنند. مردم هم راضي شدند و حالا دختر و پسر در يک شهرستان، آن هم در شهرستان ‏نقده، با هم در يک مدرسه مختلط درس مي‌خوانند و هيچ اشکالي هم پيش نيامده است ولي در مورد همين دخترها من ‏مطمئن نيستم که وقتي از در مدرسه بيرون مي‌آيند و به خانه خاله و عمه مي‌روند، چادر به سر نکنند... چادر پوشيدن ‏يک نوع تنبلي است... با هر کدام از اين دخترها صحبت مي‌کنيد، هيچ کدام مايل نيستند چادر به سر کنند ولي محيط ‏خانواده و کوچه و پس کوچه‌ها طوري است که آنها را وادار مي‌کند که چادر بپوشند... بايد دانست وضعي را که لباس ‏ساري براي زنان هندي دارد، چادر براي زنان ايراني ندارد... براي تنبلي و بي نظمي و لاابالي‌گري برخي از زن‌ها ‏خيال مي‌کنند که چادر همه عيب‌ها را مي‌پوشاند و حال آنکه چادر عيب‌ها را از بين نمي‌برد بلکه فقط روي عيب را ‏مي‌گيرد تا مردم آن را نبينند ولي عيب‌ها وجود دارد و روز به روز هم شديدتر مي‌شوند».

khanomvazir5.jpg

فرخ‌رو پارساي در مورد حجاب نظر روشني داشت: «چادر يک مانع روحي و مانع پيشرفت زن ايراني شده است و ‏حداکثر سوء تفاهم را در مورد معني واقعي عفت و نجابت براي زن ايراني به وجود آورده است و بيشتر مردها هستند ‏که مانع پيشرفت زن‌ها مي‌شوند و براي چادر تبليغ مي‌کنند. اگر مسئله عفت و نجابت آنطور که عده‌اي فکر مي‌کنند فقط ‏به چادر وابسته بود، در اين صورت بايد بگويم که همه مردم دنيا غير از مثلا يک ميليون زن چادر بر سر، بي عفت و ‏نانجيب هستند. در حالي که بسيار مي‌بينيم که چه فجايع و بي‌عفتي‌هايي زير پوشش چادر اتفاق مي‌افتد». گزارش ساواک ‏در مورد نظرات «خانم وزير» درباره «چادر» نيز خوب به کار دادگاه انقلاب اسلامي آمد
khanomvazir6.jpg

khanomvazir7.jpg

♦ انقلاب شکوهمند

در شور و حال انقلاب اسلامي اما حتي «خانم وزير» هم در يادداشت‌هاي خود در تابستان ۵۷ به اين نتيجه مي‌رسد که ‏‏«اسلامي که او بيان مي‌کند به نظر من اسلام حقيقي است» و منظورش رهبر انقلاب اسلامي است. و مي‌افزايد: «من ‏معتقدم که هيچ چيز جز مذهب اسلام نمي‌تواند ما را از گردابي که سيستم گذشته براي همه تهيه ديده بود و خود نيز در ‏آن غرق شد، نجات دهد». آيا وي پيشاپيش به دستگيري و محاکمه خود مي‌انديشيد؟

هنگامي که دستگيري‌هاي پس از انقلاب اسلامي آغاز شد، فرخ‌رو پارساي در لندن بود. محمدجواد باهنر، محمد بهشتي ‏و شيخ محمد مفتح که از مشاوران «خانم وزير» بودند، اينک در شمار دست درکاران رژيم جديد قرار داشتند. اين نه ‏بختي براي فرخ‌رو پارساي که چه بسا بدشانسي وي بود. به نوشته منصوره پيرنيا «اين سه تن هر کدام نقاط ضعف و ‏پرونده جيره‌خواري‌شان در نزد خانم پارساي موجود بود و بايد به هر شکل که ممکن بود او را از ميان بر مي‌داشتند... ‏در پرونده شيخ مفتح عکسي بود که او را در حال تعظيم تمام‌قد به دکتر پارساي نشان مي‌داد».‏

اواخر بهمن ۱۳۵۸ فرخ‌رو پارساي، که گفته مي‌شود برادرزاده‌اش سعيد پارساي محل اقامت او را لو داد، دستگير شد. ‏در کتاب شرح مفصلي از دستگيري و محاکمه و دفاعيات «خانم وزير» با استناد به گزارش‌هاي منتشر شده و هم چنين ‏گفتگو و سخنان افراد و شخصيت‌هاي مختلف داده مي‌شود. خود فرخ‌رو پارساي همچنان سايه ساواک را حتي در دادگاه ‏انقلاب اسلامي نيز مي‌ديد و بر کاغذ يادداشت‌هايش که در کتاب کليشه شده است نوشت: «اين ساواک است که مرا ‏محاکمه مي‌کند».‏

اعتراض کشورهاي خارجي و سازمان‌هاي بين‌المللي براي جلوگيري از اعدام فرخ‌رو پارساي مؤثر نيفتاد. منصوره ‏پيرنيا آخرين دقايق فرخ‌رو پارساي را که حکومت وي را به خيال خود براي تحقير همراه با يک روسپي معروف به ‏‏«پري بلنده» به اعدام سپرد، چنين تصوير مي‌کند:‏

پري بلنده «اندامي کشيده و بلند و موزون داشت و يک سر و گردن از مأمورين اجراي اعدام و ميرغضب‌هاي خود ‏بلندتر مي‌نمود. پري چادرنمازي بر سر داشت... گوني کهنه‌اي را آوردند و بر سر و روي او انداختند. گوني کوتاه بود و ‏قسمتي از ساق و مچ پاي موزون پري از زير چادر و گوني بيرون افتاده بود. گوني ديگري را آوردند و به بلنداي پاهاي ‏او کشيدند و با طناب دور آن را بستند و به سرعت طناب پيچ‌اش کردند و طنابي بر گردن او انداختند و سر طناب را به ‏درخت بستند و چون گوسفندي که بر درخت آويزان مي‌کنند تا آن را سلاخي و قرباني کنند، طناب دار را بالا کشيدند...‏
گوني کهنه و کثيف و چرک‌آلود ديگري را آوردند و اين بار معلم و پزشک، نخستين زن مدير کل، نخستين زن وکيل ‏مجلس شوراي ملي، نخستين بانوي معاون وزير و نخستين زن وزير و مبارز راستين راه آزادي و تساوي حقوق زنان را ‏به زور در گوني کردند و براي آن که دست و پايي نزند، طنابي را بر پاهاي او بستند و طناب ديگري را از روي گوني ‏به دور گردن او پيچيدند و او را به درخت اعدام آويزان کردند. طناب دار را که بالا کشيدند، طناب پاره شد و فرخ‌رو ‏پارساي، در فاصله يک متري به زمين افتاد. حالا ديگر به کلي از حال رفته و بي‌هوش شده بود. طناب را از سر و رو ‏و بدن او باز کردند و او را به داخل حياط بردند و در کنار حوض کثيف و آب خزه گرفته‌اي مشتي آب بر سر و روي او ‏زدند و مجددا او را به هوش آوردند.‏

khanomvazir8.jpg


خانم پارساي که به هوش آمد نفسي به راحتي کشيد و تصور مي‌کرد... با پاره شدن طناب بي‌گناهي او نيز به اثبات ‏رسيده و مورد لطف خداوندي قرار گرفته است. کمي آرام گرفته بود و ديگر گريه و زاري و ناله هم نمي‌کرد. پس از ‏گذشت نزديک به يک ربع ساعت مجددا او را به محل قتلگاه بردند. کارش به جنگ تن به تن کشيده بود. اين بار سيم ‏قطور و مقاوم بکسل آوردند و به بالاي درخت بستند و سپس سيم دار را بر گردن فرخ‌رو پارساي انداختند و چند جعبه ‏خالي پپسي را زير پاي او گذاردند و دقايقي بعد يکي از دژخيمان مرگ لگد محکمي به جعبه‌ها زد و جعبه‌ها را از زير ‏پاي خانم پارساي به گوشه‌اي پرتاب کرد...»‏

ساعت يک و نيم صبح روز ۱۸ ارديبهشت ۱۳۵۹ بود. سه تير خلاص بر پيکر بي‌جان وي شليک شد. فرخ‌رو پارساي ‏حتي در وصيت‌نامه بس کوتاه خود حقوق زنان را فراموش نکرد و نوشت: «دادگاه بين زنان و مردان تفاوت زيادي ‏مي‌گذارد و اميدوارم آتيه براي زنان بهتر از اين باشد». وي خطاب به دادگاه انقلاب اسلامي و در دفاعيه‌اش بود که ‏خواند:‏

يارب نظر تو بر نگردد
برگشتن روزگار سهل است

نوامبر ۲۰۰۸‏

منبع: سايت الفبا



No comments: